کوروش نفسمکوروش نفسم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

قشنگ ترین نفس دنیا

برگشت بابایی از مسافرت - 31 شهریور92

سلام کوروشم ، عزیزم ، نفسم بابایی وقتی متوجه شدند که خیلی بی تابی می کنی و همش داری تو خونه دنبالش میگردی سفرش را کوتاه کردند و زودی برگشت و شما هم که تا ساعت 1 شب بیدار بودی وقتی بابایی را دیدی پریدی تو بغلش و دیگه پایین نمی آمدی . اینجا هم دیگه طاقت نیاوردی و خوابیدی عااااشـــــق صــــــورتتم ...
31 شهريور 1392

مسافرت رفتن بابایی - 29 شهریور 92

سلام عشقم امشب من و تو تنها بودیم و بابایی رفته بود مسافرت کاری ،  به نظرم خیلی ساکتی و حتی زود خوابیدی با وجودی که وقتی بابایی خونست اگر زود بخوابی حتما بیدار میشی و یکساعتی با بابا بازی میکنی و صورتت را به صورتش میکشی و خلاصه . . . بعد میخوابی . تو که میخوابی دنیا هم میخوابد... و معصومیتت هزار برابر میشود... اصلا تو میشوی معصومیت محض وعطر معصومیتت همه جا را پر میکند... انقدر این لحظه را دوست دارم که میخواهم زمان در همان لحظه بایستد و من سیر تماشایت کنم خوابت را،خواب یک فرشته را چه نازنین و دلنشین میخوابی راستی...چشمهایت...همانهایی که عاشقشان هستم...حتی وقتی که بست...
29 شهريور 1392

رفتن کوروش به اولین عروسی - 24شهریور92

سلام عشق مامانی یکشنبه 24 شب رفتیم عروسی رها جون (دخترآقا فریدون و شهین خانم ) ، و تو حسابی عشق کردی و با آهنگها میرقصیدی و همش میخواستی بروی بالای سن و با همه برقصی . خلاصه از همه چیز لذت میبردی و تعجب میکردی حتی از لامپهای تزینی که مدام تغییر رنگ میدادن . عروسکم روز قبلش رفتیم من و بابایی برات پیراهن مردانه و کمربند و کفش خریدیم و توی عروسی کسی نبود که بهت نگه ماشاله ،حتی عروس و داماد هم کلی بغلت کردند و داماد میگفت این دوست منه ، این خوش تیپ منه ، ماشااله پسرم هزار ماشااله قربونت برم که اینقدر خوبی خدا را هزاران مرتبه شکر یکسری عکس برات میذارم ولی خیلی از عکسها را به دلیل اینکه با اقوام و مامان گرفتی نمیتونم بذارم خوشکلم . ...
28 شهريور 1392

کوروش در فرگاز - 26شهریور92

سلام کپل مامان ا ی ن روزها ماشااله خیلی وروجک وخوشمزه شدی و دلم میخواد قورتت بدم کپلم . دیروز داشتم برات بیسکویت درست میکردم وقتی در فر را بازکردم و رفتم سینی بیسکویت ها را بیارم تو رو دیدم که داری سعی میکنی بری داخل فر ، از تعجب خنده ام گرفته بود موش مامان بیسکویت های مامانی     ...
26 شهريور 1392

10 مین ماهگرد+ بازی در پارک ـ 22 شهریور 92

  10مین ماهگرد نفس زندگیمان مبارک هزاران بار خوش آمدی به زندگی ما  از مهمترین کارهای این ماهت اینه که خیلی ناز میکنی و برامون لوس میشی موش مامان بازی کردن کوروش در هرجا . . . و جمعه ای که برای ناهار با کل خانواده رفتیم پارک جنت و حسابی خوش گذشت و به تو هم حسابی خوش گذشت اینم آخر شب و کوروش . . . خسته نباشی مامان ...
22 شهريور 1392

پیک نیک یکروزه به سپیدان -شهریور 92

به به چه هوایی هفته قبل با پدرجون ، مادرجون ، دایی و خاله رفتیم سپیدان ؛ خیلی خیلی بهمون مخصوصا به تو خوش گذشت ، خصوصا اینکه اونجا رودخانه داشت و شما هم که آب را دیده بودی عشق کردی عروسکم . . .  قربون مرغابی خودم برم که عاشق آبه ...
20 شهريور 1392

لواشک خوردن کوروش - 17شهریورماه 92

سلام نفسم ، خوشکلم ا ین روزها حسابی عاشقتم و دیگه حتی دوست ندارم یک لحظه تنهات بذارم و سعی میکنم کارهای خانه را موقع خوابیدنت انجام بدم و موقع بیدار بودنت فقط با شما باشم و باهات بازی کنم ، موزیک برات بذارم ، برات کتاب بخونم و خلاصه هر کاری که تو دوست داشته باشی . . . تو هم دیگه عادت کردی و حاضر نیستی من غیر از اینکارها کار دیگه ای انجام بدم و وقتی هم میخوام برم تو آشپزخانه میایی و لباسم را میگیری و همش میگی مامان ماما . . . الهی قربون صدای خوشکلت برم عروسکم . چند روز پیش لواشک درست کردم و دیشب وقتی برای خودم و بابایی آوردم شما هم یک تکه بزرگی را برداشتی منم به خیال اینکه چون ترش هست و نمیتوانی بخوری از دستت نگرفتم...
17 شهريور 1392
1